دوستان میخوام خلاصه ای از خاطرات مکه را براتون بنویسم، الان که دارم شروع میکنم ریز ریز دارم اشک میریزم. خاطرات این سفر همیشه با من میمونه. مکه سالهاست که محل عبادت مردم است حتی قبل از دین اسلام، هر چند اون موقع عده ای هم بت پرست بودن ولی حج از قبل از دین اسلام هم در این شهر انجام میشده. امیدوارم خدا قسمت همتون کنه، حتی اونایی که مثل من میگفتن این کارا چیه همش چرت و پرته!
از هتل مدینه که خارج شدیم عوامل هتل ما رو از زیر قرآن رد کردن و پشت سرمون آب ریختن، من اونجا چشمام پر از اشک شد، چون یکی از عوامل پذیرایی که خانمهای سن دار کم اذیتش نکرده بودن با لحن خوش اصفهانیش پشت سر هم میگفت سفر به سلامت التماس دعا، اونجا به من که رسید گفتم آقا شما خیلی زحمت کشیدین الهی خوشبخت بشین. خیلی عوامل هتلهای مکه و مدینه آدمهای خوبی هستن، به زوار میرسن و بهشون احترام میذارن.
ما لباسهای احرام را پوشیده بودیم، لباس احرام آقایون دو تکه است که نباید دوخته باشه و رنگش هم سفیده. بعضی ها از حوله استفاده کرده بودن بعضی ها هم پارچه سبک تر که به نظر من خیلی بهتر بود، چون حوله سنگینه و تو ازدحام کنترلش خیلی سخته با توجه به اینکه این لباس نباید دوخت داشته باشه، البته میشه با سنجاق قفلی یا مثلا دو تا دکمه منگنه ای درستش کرد ولی باز سخته. ازدحام همه را چی نابود میکنه دوستان!
لباس خانمها دنگ و فنگش بیشتر بود، شلوار سفید، روپوش کوتاه سفید، چادر سفید، مقعنه سفید کش دار ( دقت کنید رفتین جتما مقنعه و چادرتون کش داشته باشه وگرنه میره عقب و همه موهاتون هی معلوم میشه. خیلی هم چادر بلند نخرین که میره زیر دست و پای مردم و اعصاب خودتون خرد میشه)
من اونجا یک چیزی هم فهمیدم خانمها با همین چادر مشکی و لباس معمولی هم میشد طواف کنن و اعمال به جا بیارن، خب چی بود این همه بار سنگینی دنبال خودمون راه انداختیم، ماشالله لباسهای احرام سنگین بود. ولی باز خواستین برین خودتون هم تحقیق کنید. ترکها و فیلیپینی ها اصلا این لباس ما تنشون نبود که ، مقنعه بلند داشتن، چادر واسه کسی که چادری نیست خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی سخته، خیلیییییییییییییی.
بعد اینکه کف مسجد الحرام بسیار تمیزه، عین گل می مونه، همینطوری پشت سر هم کارگرای هندی میان تمیز میکنن، اون همه آدم که میان بالاخره کافیه سنجاق روسری یک نفر بیفته رو زمین و بره تو پای یک نفر من اینو به چشمم دیدم که هر کس میدید چیزی رو زمین افتاده میداد دست اون کارگرا.
ما خانمها جوراب هم پامون بود و من یک کفش رقص باله هم داشتم اونم پام کردم که پا درد نگیرم اون همه راه میرم، ولی خیلی ها از جمله زنهای خودشون کفشهایی داشتن که به اسم پاپوش معروف بود و خیلی درست درمون و سفت بود. رفتین اونجا یا چند تا جوراب پاتون کنید یا اینکه یکی از این کفشها بخرین.
تفاوتی که خانه خدا با مسجد النبی داشت این بود، اونجا فقط شرطه ها نگاه میکردن که کفشاتون را بذارین تو کیفتون ، همین، ولی در مسجد النبی کیفتون را میگشتن.
عکس گرفتن با موبایل هم در هر دو مکان آزاد بود، ولی مسجد النبی کمی این کار سخت بود ولی باز میشد عکس بگیرید. اما در خانه خدا اصلا بهتون کار نداشتن.
بله ما از هتل مدینه خارج شدیم و دو ساعت تو اتوبوس منتظر موندیم و من حالم بد شد، من خیلی آدم به موقعی هستم، از ترس دستشویی هم نمیخواستم آب بخورم چون شنیده بودم نصفه شب میرسیم مکه ، سر دردی گرفته بودم که میخواستم بمیرم. بالاخره حرکت کردیم، 3 تا اتوبوس بودیم، رفتیم به سوی مسجد شجره برای محرم شدن، من اینا را اصلا بلد نبودم و اونجا یاد گرفتم.
شما برای اینکه برین مکه از هر جای دنیا، باید محرم بشین، همینطوری نمیشه الکی رفت خونه خدا، من قبلا فکر میکردم راه میریم دور خونه خدا میگیم لبیک اللهم لبیک.... ولی دیدم نه بابا این کار در مسجد شجره انجام میشه. اونجا گروه گروه میشستیم و نمایندگان خانم از بعثه رهبری به ما میگفتن که چی بگیم، فکر کنم 40 50 بار گفتیم لبیک اللهم لبیک.... یک جا من دیر رسیده بودم رفتم گفتم خانمممم من کمتر گفتم اشتباه کردم؟ گفت نه عزیزم یک بار هم بگی کافیه، من تکرار میکنم که مطمئن شم همه گفتن.
جالب اینه که من فکر میکردم دور خونه میگردیم باید بگیم لبیک اللهم لبیک، نه این مال وقتی هست که هنوز وارد مکه نشدیم، وارد مکه شدیم دیگه نباید اینو بگیم، دور خونه خدا ذکرای دیگه میگیم، من که فقط صلوات فرستادم.
اینجا دیگه ما محرم شدیم و بهمون یک سری چیزا حروم شد. مثلا نباید تو آینه نگاه میکردیم. نباید بوی خوش استعمال میکردیم. نباید پشه و مگس و حیوون میکشتیم، نباید به درختان آسیب می رسوندیم، نباید به بدن خودمون صدمه میزدیم. من چند جا زدم! دست خودم نبود. هم پوست لبمو کندم! هم پامو خاروندم که دیدم پوستش قرمز شده! اما بی خیال شدم، چه کار کنم خب؟
بعد سوار اتوبوس شدیم و رفتیم به سوی مکه، گفتن ساعت 12 شب میرسیم. یعنی کش مقنعه منو نابود کرد. هیچ حسی نداشتم دوستان نسبت به مکه.
رسیدیم مکه و به هتل که از هتل مدینه خیلییی بهتر بود وارد شدیم، عوامل هتل یزدی بودن. اتاقا را تحویل دادن. متاسفانه مدیریت کاروان ما رو همون شب ساعت 2 نبردن که اعمال را انجام بدیم، گفتن برین با همین لباس احرام بخوابید فردا ساعت 6 میریم. رفتیم تو اتاقا، هزار ماشالله اتاق پر از آینه بوددددددددددددد. من رفتم روی آینه ها را بپوشونم چشمم افتاد به خودم احساس کردم روح دیدم.آخرش دیدم نمیشه روش را پوشوند. گفتم مامان ول کن اینا دیوونه هستن ، اعصابم خورد شد من چه طوری روی این آینه ها را بپوشونم . رفتم بیرون دیدم همه عین من سر در گم شدن. بعد مدیر کاروان گفت شما که از قصد نگاه نکردین بگین استغفرالله ربی واتوب الیه ....دیگه کار ما همین شده بود.
با اون لباس من خوابیدم مقعنه به سر ووووای که خیلی سخت بود. بعد که میخواستم صبح وضو بگیرم نباید مقنعه را در میاوردم باید آروم میزدم بالا و وضو میگرفتم .دندونام را هم مسواک زدم لثه هام خون آمد، اینم از محرمات احرامه ولی خب چه کنم؟ با دهن بو گندو که نمیشد رفت! والا این چیزاش را من نفهمیدم دلیلش چیه کسی فهمید به من بگه. خودم هم باید در شرح آداب حج مطالعه کنم.
رفتیم رستوران صبحانه خوردیم و سوار اتوبوس شدیم و رفتیم. خانم معاون کاروان که الهی خدا هم خودشون هم شوهرشون را خیر بده با من بودن، به من گفتن الهام جون من دفه اول که رسیدم خیلی خوف داشتم احساس میکردم که چه دژ محکمی دور خونه خدا هست ولی وقتی رفتم تو گفتم خدااااااااااااااااااااااا همین؟ چقده کوچیکه خونت؟ اینو از خیلی ها شنیده بودم.
اتوبوس جایی متوقف شد و بقیه را باید پیاده میرفتیم . بازم من حس نداشتم ، خاک بر سرم، رسیدیم خونه خدا، چشمم از بغل سمت راست خونه خدا را دید اما گفتم نه بذار روحانی بگه چه کار کنیم. بعد که رسیدیم جلوتر گفت زانو بزنید. همه زانو زدیم و اونجا صدای گریه همه بلند شد.
بعد از مدتی گفت پاشین، از بس گفته بودن خونه خدا کوچیکه به نظر من کوچیک نیومد. اما اصلا اشرافی نیست. با اون همه ساختمونا که دارن دورش میسازن بسیار ساده است .
تصور من از مکه شهر کوه و دشت بود، اما اشتباه میکردم، مکه شهر کوه و دره هست، یعنی از صبح که بیدار میشدیم صدای دیرررررررررررررررررر که داشتن کوه را میشکافتن میومد، خیلی ها میگن مدینه را بیشتر از مکه دوست داشتن، بله مدینه تمیزتر بود، ولی مکه برای من خیلی قشنگ تر به نظر رسید.
ببینید دور خونه خدا چقده دارن میسازن، یک برج ساعت ساختن اونجا که ابهتی داره واسه خودش! البته اینم بگم که دارن مسجد الحرام را توسعه میدن واسه همین سهمیه حج تمتع کم شده.
کعبه یک در داره و چهار تا رکن
این قسمتها را از اینترنت براتون کپی میکنم
هر یک از چهار گوشه کعبه را رکن میگویند؛ کعبه بر چهار رکن حجرالاسود، عراقی، شامی و یمانی بنا شده است.
به گزارش جهان، پایگاه اطلاع رسانی حج نوشت: به هریک از چهار گوشه کعبه، رکن گویند و کعبه بر چهار رکن حجرالاسود، عراقی، شامی و یمانی بنا شده است. دو رکن از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ رکن حجر الاسود و رکن یمانی.
رکن حجر الاسود؛ سنگ سیاه آسمانی است. هنگام بنای کعبه توسط حضرت آدم (ع)، این سنگ را فرشتگان از بهشت آوردند و آدم آن را در گوشهای از خانه نصب کردند. پس از بازسازی کعبه توسط قریش، این سنگ به دست حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از درب کعبه در رکن حجر الاسود نصب شد و محل شروع طواف حجاج است.
اینو از خودم میگم به اینجا که میرسیدیم خیلی بامزه بود، بامزه از این جهت که من دفه اولم بود و بلد نبودم، ترکها، فیلی پینی ها ، هندی ها ، پاکستانی ها اینجا دو دست خود را به سمت حجر الاسود میگرفتن و با لهجه میگفتم بیسم الله و بالله، الله اکبر، الله اکبر، الهمم صل علی محمد و سلم ( صلواتشون عین ما نیست از آل محمد نام نمی برن) روحانی کاروان ما هم ماشالله تو ازدحام گم شده بود ما که کلی چیز میز از این سنی ها یاد گرفتیم!
رکن حجرالاسود
رکن یمانی نیز، قبل از رکن حجر الاسود قرار دارد. در اعتقاد مسلمانان (به ویژه شیعیان) محلی است که به اذن خدا شکافته شد تا حضرت فاطمه بنت اسد (سلام الله علیها) از آن داخل کعبه شود تا امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) داخل کعبه متولد گردند.
رکن یمانی
پس این رکن قبل از رکن حجر الاسود است که خواستین طوااف کنید کمی قبل از حجر الاسود نیت طواف میکنید. تازه یک مهتابی سبز هم هست که نشونه شروع طوافه من بعدا اونو هم یاد گرفتم که شماره طوافم را گم نکنم. هر طواف حتما 7 دور باید باشه.
هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف، از رکن حجرالاسود آغاز شده، سپس به رکن عراقی میرسد و پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود میرسد و همین جا یک شوط پایان مییابد. برای مطاف ( یعنی همون هفت دور طواف ) حدی وجود ندارد و تا هر جای مسجد الحرام که طواف در آن طواف کعبه صدق کند، طواف مجزی است، ولی مستحب است که اگر اضطرار و ازدحام نباشد در میان کعبه و مقام ابراهیم انجام شود.
رکن شامی
رکن عراقی
برای طواف ما باید دور کعبه بگردیم هفت دور نباید پشت سرمون را نگاه کنیم، میتونیم حرف بزنیم، البته اگه دفه اولتون باشه فقط به فکر طواف کردن هستین و اگه عین من دور از جون خنگ باشید نمی فهمید که دارین چه می کنید.بعد که برگردین شهر خودتون افسوس میخورین که هی وای که من نفهمیدم کجا بودم.
یکی دیگه از چیزهایی که کنار خانه خدا هست مقام ابراهیم است که اگه برین نزدیک که من نرفتم چون میترسیدم سر و کلم را بزنن به اون جا و له و لورده بشم جای پای حضرت ابراهیم دیده میشه. ما از کنارش رد میشدیم ولی من نزدیکش نرفتم.
اینم عکسش
اینقده خلوت نیستا، نمیشه نمازخوند. ولی میشه رفت نگاه کرد ، مخصوصا شبها
یک قسمت دیگه هم دور خونه خداست به اسم حجر اسماعیل که ناودون طلا بالاش هست، اینجا خوندن نماز خیلی فضیلت داره ولی من اینجا هم نرفتم.
اینم عکسش
اینجا حضرت اسماعیل مادرش هاجر را دفن کرده و قبر تعدادی از پیامبران در اینجاست. موقع طواف نباید وارد حجر بشیم باید طواف را از بیرونش انجام بدیم، داخلش مردم میرن زیر همون ناودون طلا نماز میخونن، ولی به قدی ازدحام ظهر جمعه زیاد بود که منی که از ازدحام بیزارم به حجر چسبیده بودم، اونجا فهمیدم چرا میگن حلالیت بطلبین، دوستان نترسین مرگ و زندگی دست خداست، اما طواف بسیار سخته، مخصوصا مال ما طواف نساء افتاد ظهر جمعه که نماز جمعه داشتن، من چندین بار نمیتونستم نفس بکشم و فکر کردم می میرم.
خب این نکات را که فکر کنم خوب توضیح دادم در مورد خونه خدا که به حریم امن الهی یا مسجد الحرام معروفه، اونجا زن و مرد قاطی هستن من اینو نمیدونستم، فکر کردم جدا هستن ولی دیدم نه بابا خیلی همه قر و قاطی هستن. بعد نسل ما کوچولو موچولو است، امان از اون روزی که یک آفریقایی که مثلا باسنش تا شونه شماست کنار شما بیفته! دیگه کارتون زاره! ها ها ، هیچی هم نمیتونین بگین، اه و اوه نداریم اونجا. یک کشف دیگه هم کردم پاکستانی ها یا بر خلاف که میگیم فردی که محرم شده عطر نمیزنه عطر میزنن، یا از بس ادویه میخورن شدیدا بوی یک چیزی میدن که آزار دهنده است.
عمره مفرده هفت عمل هست .
یکی غسل احرام که ما در هتل مدینه به نیت عمره مفرده انجام دادیم.
بعد هم محرم شدن در مسجد شجره.
بعد طواف
نماز طواف
تقصیر
طواف نساء
نماز طواف نساء
اول هفت دور طواف که من و مامان هم را گم کردیم.
دوم نماز طواف که باید پشت مقام ابراهیم خونده بشه طوری که خونه خدا را ببینیم ، 2 رکعت است و واسه همین همیشه اونجا شلوغه . شلوغترین جای خونه خدا همون رکن حجر الاسود بود که طواف از اونجا شروع میشد و پایان می یافت. اونجا یک بساطی بود واسه خودش. بعد نماز طواف جا پیدا کردن براش کمی سخت بود.
بعدش ما رفتیم سعی صفا و مروه خیلی باحال بود ، خیلیییییییییییییییییی
با مامان حرف زدیم، سعی از صفا شروع شد و به مروه ختم شد، کلا روی هم هفت دور اینم یک عکس ازش
اینجا وسطاش آب زمزم لوله کشی هست.
در کل اگه خوب راه میرفیتم 45 تا 50 دقیقه طول میکشید. من اونجا از ازدحام رها شده بودم و میتونستم دعا کنم، اولین چیزی که گفتم شکر خدا بود برای اینکه مادرم کنارم بود و میتونست راه بره، میدونم مادرهای خیلی هاتون نمیتونن راه برن، امیدوارم خدا به همشون شفا بده و به شما صبر بده که بتونین کمکشون کنید.
بعدش دفترچه معروفم را از اون کیفهای آبی که پشتمون آویزون بود بیرون کشیدم و شروع کردم به دعا، من برای همه دعا کردم بچه ها. مطمئن هستم کسی را از قلم ننداختم، برای تمام خواننده های وبلاگم که التماس دعا داشتن دعا کردم، دعام هم خیلی از ته دل بود، الهی که قبول باشه.
بعد که سعی تموم شد رفیتم برای تقصیر یعنی باید با ناخن گیر و قیچی یک ذره ناخن و مو را کوتاه میکردیم. اینم بساط داشت ما هی یادمون میرفت بگیم تقصیر میکنم در عمره مفرده! میرفتیم به روحانی میگفتم آقا ما تقصیر کردیم. میگفت نیت کردی؟ میگفتیم نهههههههههه! میگفت بدو برو دوباره تقصیر کن نیت کن، این نیت همش یادمون میرفت! تو تمام اعمال عمره مفرده باید این نیت را بگیم.
بعد قسمت مرگبار قضیه شروع شد. میدونین که دور خونه خدا زن و مرد خواهر برادر هستن.
2 تا عمل آخر طواف نساء و نماز طواف نساء است.
ما رفتیم طواف را شروع کنیم دیدیم وااااااااااااااااااااااااااای 10 برابر اونا که صبح بودن دور خونه خدا شلوغه، دیگه اینجا من به مامان گفتم منو بچسبه که همو گم نکنیم، خودم هم 4 تا از خانم های کاروان را چسبیدم. مرها هم زنهای خودشون را چسبیدن. بابا آدم گم میشد خیلی سخت بود، همه هم دفه اولشون بود بلد نبودن چه کار کنن. خواهر برادر بودن دیگه اشکالی نداشت به فتوای من !
یک طوافی کردیم که به حجر اسماعیل چسبیده بودیم نه از روی عشق وعلاقه ها ، از شدت ازدحام، چند بار گفتم خدایا من مردم، خدایا مادرم زجر نکشه، خدایا منو نجات بده ، بذار برسم بیرون بعد مرگم را برسون، من اونجا فهمیدم که خیلی زپرتی هستم دوستان، به ریه هام فشار میامد و سرفه ام گرفته بود. وقتی تموم شد نمیدونم چه رنگی شده بودم اما همه میگفتن تو چرا این رنگش شدی. مامان در نوشابه قرمز را که دید گفت الهام این رنگی شدی!
خب آخه ظهر جمعه آدمو می برن طواف؟ این از اشتباهات مدیر کاروان بود
بعد باید نماز طواف نساء میخوندیم که زن و مرد حلال بشن به هم، کسی هم که عین من شوهر نکرده اگه نخونه تا آخر عمر حروم میشه به مردها.
اما کو جا؟ نماز را باید پشت مقام ابراهیم میخوندیم دیگه، مردها نشسته بودن مردهای عرب اصلا نمیذاشتن ما نماز بخونیم، هی این روحانی کاروان ما میگفت طواف النساء! با دست میگفتن نه نه ! من نمیدونم چی شد جا پیدا شد من و مامان خوندیم. ولی دو نفر آسیب دیدن ، یکی که یک شرطه دستشو کشید و پرتش کرد بیرون، یکی هم بلندش کردن و پا گذاشتن رو پاش تا دو روز نمیتونست تکون بخوره. بعد اگه این نماز را نمیخوندیم باید از اول طواف نساء را اجرا میکردیم.
کلا مراحل طواف تا تقصیر پشت سر هم هست. بقیه اش را میشه بینش فاصله انداخت.
من هیچی تا اینجا که گفتم نفهمیدم دوستان. هیچییییییییییی. فقط اومدیم بیرون گفتم وااااااااااااااااااااااااااا این چه کاریه آخه؟ رسیدیم هتل منی که سالی یک بار نوشابه نمیخورم 3 تا نوشابه خوردم، از بس بدنم احتیاج داشت.
اصل موضوع که من الان تشنه یک لحظه اش هستم را تو سری بعد میگم، خونه خدا محشره، از همه چی سره، هیچ جای دنیا به اونجا نمیرسه. خدااااااااااا من عاشق تو شدم.